پرنده ، مجسمه ای برای مرگ

نوامبر 28, 2010 § 5 دیدگاه

چند سال پیش از این در دانشگاه، استاد نکته سنجی داشتیم که عنوان یکی از پروژه هایی که برای طراحی به ما داد این بود: «آرامگاه خود را طراحی کنید». این موضوع برای من که همیشه دنبال ایده های چالشی و جالب برای طراحی بودم، به اندازه کافی وسوسه انگیز بود که ذهنم را درگیر خود کند. این موضوع دقیقا قرار بود دیدگاه ما نسبت به زندگی ، مرگ و پس از آن را آشکار کند.

جلسه ی بعدی انواع مختلفی از دیدگاهها و طرحهای معماری روی اتاق آتلیه نصب شده بود. از دیدگاههای سطحی و ساده انگارانه تا کارهای جیغ و عجیب و غریب ( و گاها دوست داشتنی ) و حتی چند آرامگاه سنگین و کلاسیک در حد آرامگاه کوروش نیز در میان کارها دیده می شد. این طرحها همه و همه نشانه هایی بود از تفکر بچه ها نسبت به زندگی شان ، اینکه که هستند ، وزن اجتماعیشان چقدر است ، اینکه چه می خواهند بشوند ، مرگ را چطوری تصور می کنند و پس از مرگشان انتظار چه واکنشی از خانواده و دوستانشان دارند.

کار من بسیار مینیمال و ساده بود، پله هایی به عرض تابوت ، بازدیدکننده را به زیر فبر من هدایت می کرد و آنجا خلوت ، تاریکی و خلوص را تجربه می کرد و این نکته که من دیگر آنجا نیستم. بالا روی زمین روی سنگی مندرس و ساده این چنین حک شده بود : «مرغ از قفس پرید».

زمانی که برای ارائه کارم رفتم، کنار شیت طراحی ام، یک شیت خالی را هم کنارش به دیوار زده بودم. کار اولیه را توضیح دادم ، اما در نهایت گفتم که این کاری نیست که دوستش داشته باشم و کاری که قصد ارائه اش را دارم همین شیت خالیست. جواب سوالشان که چرا؟ این بود که آن پله ها، آن تاریکی ، آن سنگ ، آن حروف و کلمات هنوز نشانی از حضور من داشتند ولی من بعد از مرگم دیگر نیستم ، هیچ چیز ! درست به همان اندازه هیچ که انگار هیچ وقت نبوده ام، آن شیت خالی را به نشان نبودنم ارائه دادم.

امروز ( چند ماه قبل از انتشار این مطلب ) ، بعد از این چند سال که دوباره به این موضوع فکر کردم، دیدم بخشی از این توضیح من جامانده ، یا شاید بهتر بگویم متوجه شدم که بخشی از آن دیدگاه من دچار کمبود و نقصان است. در این مطلب کوتاه قصد ندارم دیدگاهم را در مورد مرگ و زندگی تشریح کنم که طولانی تر از حوصله این موضوع است. اما مهمتر از اینکه من مرگ را چگونه می بینم و زندگی را چگونه در برابرش تعریف میکنم ، این است که ، پس مسوولیت من در قبال دیگران چه می شود. طی طریق من در این زندگی ، هر چه که هست ، از هر راهی که هست و به هر سمتی که هست باید نتایجی غیر از آنچه برای خودم دارد برای دیگران نیز داشته باشد. این مهم است که غیر از خودمان به غیر از خودمان نیز بیندیشیم و بفهمیم مسولیت ما در برابر دیگران و آینده ی دیگرانی که پس از ما می آیند ، آنچنان که به ظاهر دیده می شود ، کم اهمیت و ناچیز نیست. چیزی که در دیدگاه من دیده نشده بود ، مسوولیت من بود در قبال دیگران ، این که حاصل من از زندگی چه بود و یادگاری که برای انسانهای پس از خودم می گذارم چیست. من به هیچ وجه تنها نیستم و انچه در زندگی انجام می دهم بر زندگی دیگران هم تاثیر می گذارد ، حتی اگر تنهایی را انتخاب کرده باشم.

این روزها به این باور رسیده ام که به عنوان گام اول باید خود را بشناسیم ، خود را بسازیم و راه زندگی خویش را با آگاهی و شهامت انتخاب کنیم ، آنگاه موظفیم که مسولیت خود را در برابر آنچه غیر از ماست ، جامعه ، نسل امروز و آینده ، و همچنین تاریخ مان ترسیم کنیم و قدم به ایفای آن نقش بگذاریم. این برایم مهم است که در لحظه مرگم در برابر این پرسش وجدانم که می گوید در زندگی کوتاهت چقدر انسان بودی ، چه چیزی به انسانیت و زندگی بشری اضافه کرده ای؟ لااقل اگر سکوت نکنم ، عرق سرد شرمساری هم از خودخواهی و خودپرستی محض بر پیشانی ام نباشد.

اینکه من چه می کنم ، به چه چیزهایی می رسم یا نمی رسم زیاد مهم نیست ، چون فراموش می شوم ، تمام می شوم. اما این مهم است که بدانم و برایش قدمی بردارم ، اینکه برای آیندگان ، برای انسانهایی که قرنها پس از من در این زندگی خواهند بود ، منشاء اثری هر چند بسیار بسیار کوچک باشم و چیزی به این مسیر دشوار و لذت بخش افزوده باشم تا بلکه انسانهای بیشتری در عدالت و آزادی زندگی کنند.

مجسمه «پرنده» جدا از اینکه سنگ قبر یا آرامگاه من باشد ، تمرینی است از این دیدگاه ، که تا وقتی در بند اسارت خودخواهی و خودپرستی صرف هستم ، نه برای خود و نه برای دیگران دست آوردی ارزشمند و انسانی نخواهم داشت. تا وقتی اسیر ترسها ، غمها و ارزوهای خویش ، آن جهان آرمانی تنها برای خودم باشم ، هیچ چیزی برای ادعای انسان بودنم ندارم.

گام اول برای آزادی ، رهایی از بند خویشتن است.

سامان زارعیان

برچسب‌خورده با: , , , , , , ,

§ 5 پاسخ برای پرنده ، مجسمه ای برای مرگ

بیان دیدگاه

این چیست؟

شما در حال خواندن پرنده ، مجسمه ای برای مرگ در سامان زارعیان هستید.

فرا